همه ما در میان این همه غوغا و خبر، دنبال اندکی آرامشیم. میبینید که موج روزانه و بلکه ساعتی اتفاقات و خبرهای خوب و بد چه با ذهن و دل ما میکند. آدم عاقل باید برای خودش خلوت و فراغتی ایجاد کند تا در پرتو آن روح و جانش را پالایش و تطهیر نماید؛ و الا موج و هجمه اتفاقات و مشغلهها خراب و افسردهمان میکند.
کتاب یکی از آن آرامش دهندههاست. کتاب خوب آدم را سرحال و سر ذوق میآورد. اگر آن کتاب را نویسنده خوبی نوشته باشد و یا شرحی از حیات طیبه آدم خوبی باشد، چقدر خوب و سازنده است. اگر آن خوب، شهید هم باشد که معرکه است. آن وقت آن کتاب را باید بر دیده گذاشت و بوسید و با جان و دل خواند و لذت برد.
کتابهای شهدا، نیاز و اولویت ماست در این دوره و زمانه. این اوراق و شرح حالها، گره گشای دردها و خرابیهای ماست. دوا و داروست این کتابها. آیا آدم عاقل خودش را محروم میکند از چنین غنیمتی؟ آیا آدم عاشق سراغ نمیگیرد از عشاق به وصال رسیده؟ میشود شهدا را دوست داشت و دم از آنها زد و سراغ مزارشان رفت و عکسشان را قاب و پروفایل کرد اما از کتاب آن عزیزان سراغ نگرفت؟ این درد است که این کتابها متروک و مهجور بماند و حتی نامشان هم به گوش ما نخورده باشد!
کتاب نهم از مجموعه کتابهای مدافعان حرم از انتشارات روایت فتح که به شهید عزیز و جوان محجوب گرگانی شهید سید احسان حاجی حتم لو» اختصاص دارد، از جمله این کتابهاست. مثل نسیم»، کتاب خوشخوانی است به قلم خانم اعظم السادات حسینی». کتاب سه بخش عمده دارد. بخش اول گفتاری از مادر محترم شهید. بخش دوم روایت همسر گرامی شهید و بخش سوم دوستان و همکاران و همرزمان سید احسان».
هر کدام از این بخشها بعدی از ابعاد شخصیت این شهید عزیز را روایت میکند. روایت مادر او کوتاه است اما نموداری است از سلوک یک فرزند مطیع و تربیت شده در فضای اسلامی و اهل بیتی. تعامل و ادب و بیحاشیهگی و دردسر ندادن به والدین و. مجموعه خوبیهای او بوده در قبال پدر و مادر.
اما گُل کتاب آن بخشی است که همسر او راوی کتاب است. خیلی خواندنی است. من گاهی حین مطالعه کتاب با خودم میگفتم آخر میشود آدم این همه آرام و آقا و مودب باشد؟ این آدم چرا عصبانی نمیشد؟ این سید چرا هیچ جا جوش نمیآورد؟ اما واقعیت این است و همه هم تاکید دارند که سیداحسان، مودب و متین و خلیق و خوش اخلاق بوده. خب حسن خلق آدم را به خیلی جاها میرساند و کم متاعی نیست!
ما امروز بحرانهای اجتماعی فراوانی داریم. در زندگیهای زوجین هم که الی ماشاءالله. هزار تا موسسه و نهاد و کارگروه دغدغه حل این بحرانها را دارند. باور کنید مثل یک چنین کتابهایی لازم است به زوجین توصیه شوند تا از بحرانها و ناهنجاریهای موجود در زندگیها جلوگیری کند و راه و رسم زندگی را یادشان دهد.
ویژگیهای کاری او در فن تخریب، مسئولیت پذیری، ایثار و از خود گذشتگی و تحمل و مدارای سید احسان» در همه روایتهای کتاب پررنگ است.
سید مهربان ما در حالی عازم سوریه میشود که فرزندش سید طه» را همسرش باردار است. او در حساسترین و شیرینترین لحظات زندگیش، دل میکند و به دفاع از حرم میرود چه باید گفت و چگونه باید ترسیم کرد اوج و علو این شهدا را؟
مثل نسیم» را دریابید.
انتشارات روایت فتح، در این سالها دست به کار مبارکی زده است. پرداختن به شهدای مدافع حرم! کاری که اثر و ارزش آن نمایان است و سالهای پیش رو هم نمایانتر خواهد شد و میراثی مکتوب و ماندگار برای نسل حاضر و نسل آینده به حساب خواهد آمد. شهدای مدافع حرم که در زمره بهترین و ارزندهترین افراد این زمانه بودند، در مقطعی حساس و تاریخی دست به حضور و اقدام و جانفشانی زدند که ثمرات مجاهدت عظیم آنها، سالها برای اسلام و انقلاب و امنیت و رشد و تعالی مردم منطقه خواهد ماند. برای اینها هرچه کار شود کم است. و کارهای صورت گرفته هم کافی نیست. کما اینکه ما هنوز به مسائل انقلاب و عظمت شهدای جنگ هم درست و درمان نپرداختهایم. این گنجینه آنقدر غنی و عظیم هست که بتوانیم سالها روی استخراج و رونمایی آن کار کنیم.
پانزدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم روایت فتح، کتاب شهید صادق عدالت اکبری» است. کتاب آخر شهید میشوی» را حسین شرفخانلو» نوشته است. این نویسنده عزیز و دغدغه مند پیش از این، کتاب شبیه خودش» را برای شهید حامد جوانی» نوشته است. کتاب شهید صادق عدالت اکبری» از زبان مادر اوست. مادری که حقیقتا کم از شهیدش ندارد و به قول نویسنده کتاب: مادرانی که شیرپسر، شیر دادند. شیرمردش کردند و شجاع و شرزه راهی معرکهاش کرند و قبل از پسر شیر و شهیدشان، شهید شدند.»
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خلاصه میشود در این:
مادر شهید
قبل از آن که مادر شهید شود،
شهید میشود.»
مادر محترم و والامقام و بلندهمت و الهی این شهید، به فضل و کرم الهی اجرش را دو برابر و در دو نوبت خواهد گرفت. یکی برای صبری که در هجرت و جهاد همسرش به خرج داد و یکی هم برای تربیت و تقدیم گلی مانند صادق» به گار همیشه سبز و سرخ شهادت؛ أُولَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا
بیراه نیست اگر بگوییم کتاب صادق عدالت» را پیش از آن که جوانها و عاشقان شهادت بخوانند، مادران این سرزمین دست بگیرند و خط به خط بخوانند و درس بگیرند. مادر یعنی این، که پسرش را برای خدا تربیت کرد و در راه او فدا کرد و مزد نخواست. آن هم در روزگاری که عدهای بی هنر و بی درد دنبال سهم خواهی و مزدخواهی از سفره انقلاب هستند. بله بر مادران ما لازم است خواندن درسها و لطایف این کتاب. داستان صادق» هم از نیمه کتاب شروع میشود. تا اواسط کتاب روایت زندگی مادر شهید جریان دارد.
اما صادق»؛ باید کتاب را ببینید تا بشناسید چه گوهری بوده این پسر شر و شلوغ تبریزی! جوانی که متولد و بزرگ شده سالهای بعد از جنگ است، ندیده عاشق شهدای جنگ شده بود و مرام و مسلک آنها را دوست داشت و شیوه آنها را برگزیده بود و بقول دوستش که میگفت: این عشق، آخر تو را شهید میکند.» آخر کارش به شهادت کشید. از عهده من بر نمیآید که بلندی و علو صادق را و زندگی و جوانی دلنشین او را ترسیم کنم. همه ما نیاز داریم به امثال او نگاه کنیم و یاد بگیریم و راه بیفتیم. خواندن کتاب او را بگذارید در اولویت کارهایتان
بسم الله
بی ادعا مثل حاجی فیروز.
توفیق پیدا کردم و حاجی فیروز» ِ جناب میثم رشیدی مهرآبادی را خواندم. کتابی مختصر، با روایاتی کوتاه و به هم پیوسته از خاطرات رزمنده ی بی ادعای زنجانی، دیده بان جانباز فیروز . خاطرات این عزیز افزون از 60 صفحه بیشتر نیست. به انضمام دو گفتگوی کوتاه با برادر و پدر حاج فیروز که هر دو رزمنده و پای کار انقلاب و جنگ بوده اند. تمام این روایت ها و مصاحبه ها در 80 صفحه ارائه شده است. همین قدر کوتاه.
برای آنها که بهانه ی حجم کتاب، آن ها را از وادی مطالعه دور کرده است، فرصت مغتنمی است تا سری به کتاب بزنند و از احوالات شیرین و سلوک مهیج این رزمنده باصفا بهرهمند شوند. ما در این کتاب با قلم چندان برجسته ای مواجهه نیستیم. نه از آن جهت که نویسنده از ارائه مطلب در فرم قابل قبول، ناتوان باشد، بلکه او سعی کرده است تا بدون کمترین دخل و تصرفی، آیینه وار و ساده مطالب را در معرض نگاه علاقمندان قرار دهد. کتاب علیرغم کوتاهی خود بسیار شیرین و روان است. با گفتارهای کوتاهِ دنباله دار و تیترهای شیرین و نمکی. در این کتاب به تناسب و به فواصل مختلف از بسیاری از شهیدان و فرماندهان جنگ یاد شده است. حاج فیروز که دستی در کار نانوایی داشته و دارد ، عشقش به وطن و دفاع از مقدسات، او را به صحنه جنگ کشاند. این مرد توانا در کمتر از حد معمول، فوت و فن دیدهبانی را یاد میگیرد و در این حیطه و فن، از سرآمدان رسته ی خود میشود.
حاجی فیروز واقعاً در بی ادعایی و گمنامی و اخلاص نمونه است. همین بس که با اینکه شرایط خوبی را به لحاظ تجربه جنگی داشته است بعد از جنگ، از سپاه خود را معاف میکند و به همان نانوایی خود برمیگردد. داستان شنیدنی و پر فراز و نشیب او و همرزمانش، بویژه دیده بانان جبهه حقیقتاً خواندنی شده است، مخصوصاً داستان مجروحیت های فراوان او. آن فراز از مجروحیتش که بخشی از روده های او داخل کیسه نایلونی تا مدتی همراهش بوده است برای ماها غیرقابل هضم و عجیب است! این کارها فقط از دست رزمندگان و بسیجیان خمینی برمیآید. این رزمنده ی جوان، زیرک، کنجکاو و. البته شیطنت های جالبی داشته است. تا آنجا که حتی بی خبر از چشم فرمانده به مرخصی می آمده و برمیگشته و آب هم از آب تکان نمی خورده!
خلاصه هر آنچه که از خوبی این کتاب بشود گفت کم است. حرف اینجاست که حجم قابل توجهی از دادههای خوب و مطلوب را نویسنده در جملاتی کوتاه و مختصر بیان کرده و این حُسن بزرگ کتاب است. و همین یعنی اینکه مطول نویسی و مفصل گویی، همیشه پاسخگوی نیازهای خوانندگان نیست. گاهی باید برای آنها که کمتر حوصله می کنند لقمه های کوچک را آماده کرد. از این جهت حاجی فیروز کتاب برجسته ایست که مختصر و مفید به اصل و اساس مطالب پرداخته است و حواشی را نیز تا آنجا که اصل مطالب تحت الشعاع قرار نگیرد، پوشش داده است. خواندن این کتاب را به همه علاقمندان پیشنهاد می کنم. کتاب را نشر نارگل در ۱۱۲ صفحه آماده کرده است. کتاب حاجی فیروز» را بخوانید و لذت ببرید. خاطرات ایشان البته جای شرح و بسط بیشتری دارد. نویسنده محترم اگر حوصله داشته باشد و فرصتی بکند خوب است که این خاطرات را دوباره بازنویسی بکند و مصاحبه و تحقیق بیشتری از آقای فیروز بگیرد. مسلم این است که خاطرات او قابلیت تفصیل و تبدیل شدن به یک داستان جذاب و پر کشش و حتی یک رمان خواندنی را نیز دارد.
درباره این سایت